زمان فعلی: ۱۰:۲۹

امروز: ۱۴۰۴/۰۸/۲۷
خانه کارت ویزیت آقای سفیر

کارت ویزیت آقای سفیر

48

ساعت ۲ بعدازظهر بود و سفیر یکی از کشورهای  عربی دوست (دوست سابق البته) و همسایه مهمان هتل ما بود. و با مدیر هتل در حال گفتگو و بازدید. آقای مدیرعامل که به زبان عربی مسلط بود بشدت سرحال و سر کیف بود که به این زبان داره با آقای سفیر صحبت میکنه. عصرهمون روز سفیر مربوطه با رئیس یکی از سازمان های دولتی ایران جلسه ای داشت در هتل و برای محل این جلسه اون سازمان یکی از سوئیت های هتل رو در خواست کرده بود تا نشست اونجا بین این دونفر برگزار بشه. طبق روال بچه های خانه داری مشغول آماده سازی سوئیت مربوطه بودند و بچه های ما هم در غذاونوشابه در حال بردن ملزومات پذیرایی به سوئیت.

اتاق آماده شده بود، هم مدیر خانه داری هم من اتاق و چک کرده بودیم و در اتاق رو نیمه باز گذاشتیم  اومدیم تو راهرو. رئیس اون سازمان دولتی رسیده بود هتل و در لابی با سفیر کشور سابقا دوست و همچنان همسایه در حال صحبت بود. بعد از چند دقیقه میهمانان یهویی بلند شدند تا برن به سوئیت و جلسه رو اونجا ادامه بدن. مدیر هتل زودتر از اونها خودش روسوند بما و گفت زود باشید در اتاق و باز کنید ماهم سریع خودمون رسوندیم به اتاق، در که باز بود اما چراغ های اتاق خاموش بود و هرچی گشتیم دیدیم کارت اتاق همراهمون نیست و دست بچه ها بوده با خودشون بردند پایین. قیافه آقای مدیرعامل رفت تو هم، وقت نداشتیم مهمان ها رسیده بودند تو راهرو اتاق،  اقای مدیرعامل محتوایات جیب شو ریخت روی یکی میزهای اتاق و چندتا کارت ویزیت پیدا کرد و داد بما گفت این و بزیند توی جا کارتی ماهم سریع گرفتیم و زدیم و چراغ ها روشن شد جا کارتی های سابق مکانیکی بود و نیازی نبود حتما کارت الکترونیکی برای روشن شدن چراغ های اتاق همراهت باشه، همون لحظه مهمانان ها رسیدند و وارد اتاق شدند و جلسه شروع شد بچه ها مشغول پذیرایی شدند. نشست تا دیر وقت طول کشید تقریبا همه مدیران میانی هتل رفته بودند و من مونده بودم فقط. جلسه که تموم شد جمع کردن اتاق و سپردم به بچه ها و منم رفتم.

صبح فردا داخل رستوران بودم، صبحانه خوری هتل داخل لابی بود. همونجوری که مشغول کارهای صبحانه هتل بودم دیدم مدیر خانه داری که خانمی با سابقه در هتلداری بود و هست و ما اون روزها سابقه ۷ سال همکاری باهم داشتیم با قیافه بهم ریخته و کلافه از سمت دفتر مدیرعامل هتل داره میاد سمت من. وقتی رسید بهم بعد از سلام بلافاصله پرسیدم:

– چیزی شده

– گفت: تو دیشب تا کی هتل بودی؟

– گفتم دیروقت تا زمانی که جلسه تموم شد و رفتند مهمونا

– گفت: اون کارت ویزیت ها بود اقای مدیرعامل داد بذاریم برای روشنایی اتاق

– خوب

– گفت: مدیر هتل دنبال اون کارت ویزیت هاست مثل اینکه یکیش کارت ویزیت اون آقای سفیر بوده که داده به مدیر هتل و روش یه شماره شخصی نوشته بوده با خودکار، من هرچی گشتم اتاق و از بچه های خانه داری دیشب هم سوال کردم کسی بر نداشته مدیر هتلم هم تا تونست سرم داد و بیداد کرد

– گفتم بذار ببینم بچه های ما ندیدنش

– اونم گفت پس یه خبر بمن بده

– رفتم سراغ بچه ها، البته میدونستم با توجه به پیگیری و عصبانیتی که در مدیر هتل هست و همه هم متوجه شدند، اگر خطایی هم کرده باشه کسی به زبون نمیاره ولی خوب با روش های مختلف متوجه شدم کار کاره بچه های ما بوده. شب گذشته که اتاق جمع و جورمیکنن موقع خروج کارت ویزیت رو برمیدارن و چون احساس میکنن چیز مهمی نیست و احتمالا اگر خیلی مهم بود بالاخره همون شب یکی پیگیرش میشد میندازن داخل زباله ها.

اومدم داخل لابی که برم به مدیر خانه داری ماجرا رو اطلاع بدم دیدم مدیرهتل باز داره بازخواستش میکنه، حقیقت ماجرا نمیدنم چرا ولی جرات نکردم بگم و از اون روز کلا هر کی از من راجع به اون کارت پرسید اظهار بی اطلاعی کردم.

سه سال از اون ماجرا گذشت من و اون مدیر خانه داری هر دو از اون هتل رفتیم. و دست تقدیر در یک هتل دیگه باز هم باهم همکار شدیم. از اونجاییکه کلا اهل احقاق حقوق واحد و زیر مجموعه خودم بودم همیشه سر این موضوع کل کل و جر و بحث های زیادی با واحدهای دیگه و حتی مدیران بالای دستیم داشتم دریکی از جلسات مدیران هتل جر وبحثی بین من و اون همکار و مدیرخانه داری سابق که حالا مدیر اقامتی این هتل بود تو جلسه سر گرفت یکی من بگو یکی اون، یکی مدیر هتل به هر دومون بگو. کار بالا گرفت منکه خیلی عصبانی شده بودم از روی صندلی بلند شدم که جلسه رو ترک کنم که نمیدونم چی شده یهو براینکه تلافی کرده باشم صحبت های اون دوست مو برگشتم بهش گفتم میدونی چیه اصلا حقت بود اون سال سر کارت ویزیت اون سفیر حرف بشنوی اون کارت ویزیت و بچه های قسمت من انداخته بودن تو زباله ها منم اون سال بهت نگفتم. آقایی که شما باشی چشم ها و نگاهش اون لحظه دیدنی بود یجورایی خون میچکید ازنگاهش، منم که دیدم اوضاع خرابه سریع جلسه رو ترک کردم و مثلا قهر کردم که کسی باهام کاری نداشته باشه. هر چند اون رفیق شفیق شهر به شهر کوچه به کوچه تو هتل دنبالم میگشت تا تلافی کنه.

پیام اخلاقی اینکه اولا تو هتل هر وسیله ای از مهمان حتی یک کارت ویزیت هم جا می می مونه باید مهم بدونید و براساس پروتکل ها باهاش رفتار کنید

دوم اینکه حتی اگر خطایی سر میزنه از خودتون یا زیر مجموعه تون حتما و حتما بنا رو به صداقت بذارید و مطرحش کنید و اصطلاحا گردن بگیرید مثل من نباشید. هرچند این خاطره مربوط به دوران جوانی ماست و بعدها که بزرگتر شدیم دیگه از اینکارا نکردیم.

نویسنده: تیم مدیریت راه بلد

تاریخ یادداشت: آبان ۱۹, ۱۴۰۴

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

پر بازدید ترین نوشته ها

سفر فردی گردشگران خارجی به ایران از مرداد ۱۴۰۴ ممنوع شد

young-female-tourist-iran

برگزاری نمایشگاه سفر و طبیعت‌گردی ۱۲ الی ۱۶ شهریور ماه

Screenshot 2025-09-06 084319

احمد ساعیان مدیرعامل شرکت گروه هتل‌های هما شد

2025922175524123

سفر فردی گردشگران خارجی به ایران از مرداد ۱۴۰۴ ممنوع شد

young-female-tourist-iran

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *